فرزانه خانلرخانی مدیرعامل گالری شیشه حمید (طراح و تولیدکننده شیشه های دست ساز) بخش صنایع دستی تابلوی افتخارات لوح تقدیر از دهمین همایش کارآفرینی زنان(بین المللی) لوح افتخار تدریس برتر دانشگاه سوره-1390 لوح افتخار از موزه امام علی(ع)- 1393 تندیس کارآفرین نمونه از شرکت EBCL پاریس- 2016 لوح افتخار از سازمان Pedal for Peace […]
فرزانه خانلرخانی
مدیرعامل گالری شیشه حمید (طراح و تولیدکننده شیشه های دست ساز)
بخش صنایع دستی
تابلوی افتخارات
لوح تقدیر از دهمین همایش کارآفرینی زنان(بین المللی)
لوح افتخار تدریس برتر دانشگاه سوره-1390
لوح افتخار از موزه امام علی(ع)- 1393
تندیس کارآفرین نمونه از شرکت EBCL پاریس- 2016
لوح افتخار از سازمان Pedal for Peace (رکاب برای صلح)- 2017
سمت ها و فعالیت ها
مدرس دانشگاه سوره، دانشگاه آزاد و دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره) از 1380 تاکنون
طراح شیشه های صنایع دستی به روش فوتی
کارآفرین از اندیشه تا عمل
سال 1353در تهران و محله دروازه شمیران به دنیا آمدم. خانواده ام در سطح متوسط بودند. پدر دادیار دادگستری بود. زمان ما هم مانند تمام بچه های دهه شصت و پنجاه به بازی درکوچه با بچه های همسایه گذشت. خیلی اجتماعی بودم. اصرار داشتم به تولد دوستانم بروم اما مخالفت خانواده را در پی داشت چرا که می گفتند ما خانواده هایشان را نمی شناسیم و مانع می شدند. خیلی اهل بازی و شیطنتهای کودکانه بودم.
کارشناسی و کارشناس ارشدم را در رشته باستان شناسی خواندم و در مقطع دکتری خارج از کشور پذیرفته شدم اما به دلایل مشکلاتی که پیش آمد نتوانستم ادامه دهم. البته خوشحالم که نرفتم چون پیگیر کارم شدم. زمانی که می خواستم کارم را شروع کنم محله زندگی ام را انتخاب کردم. چون معتقدم هنر برای عموم مردم است. فروشگاه و گالری تاسیس کردم. یکی از مغازه های معمولی پدرم را به گالری تخصصی شیشه تبدیل کردم که زبانزد عام و خاص شده بود. ترویج این هنر باعث جذب تعداد زیادی مشتری از سراسر ایران شد. کسانی که یک مکان معمولی و ساده دارند، فکر نکنند امکانات ندارند و برای شروع کار مناسب نیست. با کمترین امکانات بهترین ارائه را می توان داشت.
به علت تحصیل در رشته باستان شناسی رفت و آمدم به موزه آبگینه که موزه تخصصی شیشه است، زیاد بود. از دوران هخامنشیان تا به امروز در این موزه آثار متفاوتی وجود دارد. به هنر شیشه گری علاقه زیادی پیدا کردم. در آنجا با اساتید فن آشنا شدم. کم کم کارگاه ها را پیدا نموده و در کنارش تدریس در دانشگاه را شروع کردم. در این زمان درباره هنر شیشه گری تحقیق کردم و بعدها متوجه شدم در معبد چغازنبیل شیشه از روش ریختگری درست شده است. میله های شیشه ای که در این معبد کار گذاشته شده است، نور منحصر به فردی را به داخل معبد می انداخت. خیلی تحقیق کردم و متوجه شدم به روش ریخته گری می توانیم کاشی های شیشه ای بسازیم. دست ساخته هایم را دو روز در گرمخانه می گذاشتم و تمام آن دو روز را بر روی طرح های جدید فکر می کردم.
باز هم دریافتم که می توانیم این تولیدات را به صورت های دیگری در بیاوریم تا بعنوان تزییناتی مثل جا شمعی استفاده شود. حتی مس و خر مهره ها را در کاشی ها کار می گذاشتم. طرح ها بر گرفته از عناصر باستانی بود. تولید شروع شد و برای فروش آنها را به فروشگاهی که برای یکی از اساتیدم بود گذاشتم و با استقبال چشمگیری مواجه شدم. در نمایشگاه های خصوصی هم نمایش دادیم و استقبال ها باعث تولیدات بیشتر شد. سال 84 به این نتیجه رسیدم که می توانم فروشگاه و گالری تخصصی از آن خود داشته باشم.
اصولا وقتی استارت کاری زده می شود شب را با رویاپردازی به آن کار می گذرانیم. بلند پرواز نبودم ولی هرآنچه در ذهن داشتم و با واقعیت تطبیق داشت به آن رسیدم. رسیدن به آرزوها تلاش بی وقفه می خواهد. مشکلاتی سر راهم بود که بارزترین آنها مخالفت پدر با هنر بود. پدر دوست داشت که حقوق بخوانم. اما من اصلا علاقه نداشتم. کلی با ذهن پدر کار کردم تا در ذهنشان شیشه گری را هنر بدانند. البته تفکرات جامعه شیشه گری را از مشاغل پایین جامعه می دانند. اما واقعیت این است که هنری شگرف است. کار مرا نمی پذیرفتند. بسیار مبارزه کردم تا بتوانم به آرزوهایم برسم. همیشه دوست داشتم تولید داشته باشم و با روحیاتم سازگار بود. دلم می خواست کارگاهی داشته باشم. اما مسائل مالی نگذاشت و در کارگاه دیگری مشغول به کار شدم و به عنوان مدیر، سرپرستی می کردم.
اولین شکست من فوت مادرم بود. از لحاظ روحی ضربه بسیار سنگینی به من وارد شد. تا خواستم روی پای خود بایستم و خودم را عرضه کنم با فقدان مادری که می توانست همراهم باشد تا موفقیت هایم را جشن بگیرد مواجه شدم. بعد از چند سال که خواستم دوباره سرپا شوم و در کارم پیشرفت کنم تنها برادرم را از دست دادم. با برادرم تازه وارد این کار شده بودیم و برند گالری حمید به نام برادرم بود. برادرم کار فروش را انجام می داد. متاسفانه در اوج کار و تولید مرا تنها گذاشت. مدت یک سال بعد از فوت برادرم پایم را از خانه بیرون نگذاشتم. شبی تصمیم گرفتم شروع کنم و مجدد کمر راست کردم. با پدر صحبت کردم و گفتم می خواهم مغازه را به گالری تبدیل کنم. مخالفتی نداشت و همراهم آمد و مغازه را باز کردیم و به گالری تبدیلش کردم. همان شکست باعث موفقیت های بعدی من شد.
از مشکلاتی که زن بودنم بر سر راهم می گذاشت نمی توانم چشم پوشی کنم. در محیط کارگاهی که کار می کردم عملا هیچ زنی نبود. تنها زن آن کارگاه بودم. هیچ خانمی نمی تواند لوله دم در دست بگیرد و بدمد چون وزن بسیار بالایی دارد. به عنوان مدیر و طراح در آنجا وقتی به استاد کار می گفتم لبه را به این شکل و آن شکل در بیاورد با کار معکوس مواجه می شدم و یا اینکه رنگ ها را غیر از رنگ انتخابی من کار می کردند. به جای نارنجی از زرد و سبز استفاده می کردند. موضوع به اینکه یک خانم دستور می دهد بر می گشت. بسیار سخت بود اما مدیریت کردم. برای یک ویلا در لواسان کاشی ساختیم و بار وانت کردیم. 500 متری آن مکان بار را خالی کرد چون یک زن به او می گفت چه کند و چه نکند. کارگاه در ساوه بود و با سختی های زیادی برای کار کردن مواجه بودم. صبح زود باید می رفتم، با افرادی سر وکار داشتم که ده کیلو بار شیشه که در دمای 1800 درجه پخته بود در دست داشتند و ادعای استادی داشتند. افکار کارگران با ما متفاوت بود. کارهای انتقال شیشه به انبار و گالری هم جزو سختی های کارم بود.
سالهای 90 تا 95 کار صادرات داشتیم و بسیار درآمد خوبی داشتیم. ناگهان متوجه شدم چهل کارگر و استادکار داشتیم که از فکر من و امثال من ارتزاق داشتند. البته کارگاه از قبل بود ولی تغییرات و ایده هایش را ما عملی کردیم. باید شش صبح سرکار می بودم چون وقتی بار را خالی می کردند باید زود آماده می کردیم. شب های عید هر روز کارگاه می رفتم و مسیر 75 کیلومتری را طی می کردم. عصرها هم در گالری بودم. خیلی جاها بهره مالی هم نداشتم اما علاقه ام و ارتزاق کارگران برایم مهم بود. هزینه های زیادی پرداخت می کردم که خروجی کمی برایم داشت اما فوق العاده پر برکت بود.
همسرم در مسیر کاری من بسیار حامی و همراه بود. گاهی طرح های خارجی را با رنگها و طرح های ایرانی تلفیق می کرد و ما کارهای جدیدی را تولید می کردیم. باور را اعتقاد تعریف می کنم. اگر اعتقاد به یک کار داشته باشیم، باورش می کنیم و می پذیریم. تولید بسیار مقدس است چون چیزی را خلق می کنید. وقتی کار جدیدی خلق می کردم حس آفرینش داشتم و به خدا می گفتم: چقدر زیباست که جهان را خلق کردی و چه لذتی دارد که چیزی را به زیبایی می آفرینی و بسیار شاکرم که لیاقت احساس این حس زیبا را داشتم. حس آفرینش در تولید باعث تقدس آن است.
تا به امروز هیچ کمک و حمایتی از دولت نداشتم. حتی در نمایشگاه ها برای گرفتن غرفه دچار مشکل بودیم و هزینه های سنگینی پرداخت می کردیم. دولت هیچ گاه همراه و حامی نبود بلکه بیشتر مانع بود. برکت کارم را درآمد حلال و رضایت مشتری و کارمندانم می دانم. قیمت تمام شده کالای تولیدی ما بسیار پایین بود و مشتری از این قیمت و کیفیت راضی بود. سال 96 کار افت کرد. صادرات به خارج قطع شد. با وجود مشکلاتی که در جامعه به وجود دارد فروش تضعیف شد. به دنبال راه حل برای ارتقای کار هستم. اگر به عقب برگردم شاید در کنار کارم معماری هم می خواندم.
از مهم ترین ویژگی کارآفرینان، تلاش، پشتکار و دانستن هدف است. اگر هدفم کسب درآمد بود این رشته را با مشقاتش انتخاب نمی کردم. من قبل از این مدرس دانشگاه بودم پس نیازی به درآمدها نداشتم. هدف اصلی من ارتقای هنر شیشه گری بود و همانطور که قبلا گفتم هنر برای عموم مردم است. می خواستم همه مردم بتوانند در یک لیوان زیبا آب بخورند. هدف دیگرم هم لذت بردن از نتیجه مطلوب از تولید بود. اگر راهی را امتحان کردید و نشد راه های زیاد دیگری هم هست. آنها را بروید و آنقدر بگردید تا راه درست را پیدا کنید. باید بلند بشوید و قدم بردارید. عمل کردن به رویاها هم از ویژگی کارآفرینان است.
ایجاد یک کسب و کار جدید نیاز به سرمایه فکری و برخواستن بعد از شکست است. نباید از رهبری و مدیریت دیگران ناراحت شد. باید شاگردی کرد تا استاد شد. متاسفانه نسل جدید لقمه حاضر و آماده می خواهند. صبر، سختی و تلاش را یاد نگرفته اند. خواستن در مسیر کاری خیلی مهم است. باید بخواهید تا بتوانید. حتما نباید کارآفرین باشید. در هر کاری سعی کنید خوب و درجه یک باشید. توکل به خداوند و تلاش و پشتکار از برترین رموز موفقیت است. هنر شیشه گری یک اقیانوس و هنری بسیار پرخطر است. با وجود سختی اش، شیرین و لذت بخش است.
نظرات