احمد حلت بنیانگذار مجله موفقیت بخش: مطبوعات تابلوی افتخارات: – کارآفرین نمونه از سوی ستاد کارآفرینی شهرداری تهران – نشریه برگزیده در جشنواره مطبوعات در سال های 82و 83 – کارشناس برجسته شبکه جام جم به انتخاب مخاطبان این شبکه 81 – برند برتر مطبوعاتی ایران 1388 – دریافت صدها لوح تقدیر از نهادها و […]
احمد حلت
بنیانگذار مجله موفقیت
بخش: مطبوعات
تابلوی افتخارات:
– کارآفرین نمونه از سوی ستاد کارآفرینی شهرداری تهران
– نشریه برگزیده در جشنواره مطبوعات در سال های 82و 83
– کارشناس برجسته شبکه جام جم به انتخاب مخاطبان این شبکه 81
– برند برتر مطبوعاتی ایران 1388
– دریافت صدها لوح تقدیر از نهادها و موسسات و شرکت های دولتی و خصوصی
– نویسنده چندین جلد کتاب پرفروش روانشناسسی موفقیت از جمله همه راز موفقیت،
اعتماد به نفس فوق العاده در چهل روز، 222پیام موفقیت، قدم به خلوتگاه خود بگذار،
ویتامین های عشق و صمیمیت، ویتامین هایی برای تربیت فرزندان و …
فعالیت ها و سمت ها:
– صاحب امتیاز و مدیرمسئول مجله موفقیت
– دبیر دوازدهمین نمایشگاه مطبوعات
– موسس موسسه تندخوانی حلت
– عضو شورای عالی خیرین کشور
– عضو و سخنگوی سندیکای مطبوعات کشور
– رییس بنیاد سخنرانان حرفه ای و…
در هفدهم بهمن سال 1341در خانه ای قدیمی در میدان ثریا (نامجوی فعلی) تهران متولد شدم. من هفتمین فرزند از هشت فرزند خانواده بودم. مادرم خوش قلب ترین زن جهان بود
و پدرم در طول زندگی آسیب های فراوانی از مردم دیده بود و برای امرار معاش خانواده سخت تلاش میکرد. ولی با اینحال توجه به علم و آموزش فرزندان، همواره برای پدر و مادرم در اولویت قرار داشت. ما اگر خوب درس نمیخواندیم از برخی امکانات تفریحی محروم میشدیم. تا 12سالگی لکنت زبان داشتم تا 17سالگی خجالتی ترین عضو محله شهید نامجو بودم.
دوران دبستان را در مدرسه «راه سعادت» که شخصی روحانی به نام آقای حسنی آن را اداره میکرد گذراندم. اولین معلم من خانم افشار بود. در مدرسه شاگرد بازیگوشی بودم و آرام و قرار نداشتم. شیطنتهای من باعث شد در همان ماه اول مدرسه دستم بشکند و چون نمیتوانستم تکالیفم را بنویسم خواهر و برادرهایم این کار را انجام میدادند. در نتیجه خط من
هیچوقت خوب نشد ولی چون هوش خوبی داشتم، آن سال با نتیجه عالی قبول شدم . سال سوم دبستان بودم. معلممان، آقای هوشمند، برای تعطیلات عید همان سال تکلیفی به ما
داد و آن تکلیف نوشتن از عدد یک تا هزار بود. من همان روز اول از یک تا نود و نه نوشتم. چون فکر میکردم بعد از نود و نه، هزار است تمام سیزده روز را تفریح کردم. روز چهارده
فروردین که به مدرسه رفتم متوجه شدم که اشتباه کردهام. چون همه بچهها ده تا دوازده صفحه تکلیف نوشته بودند ولی تکلیف من دو صفحه بیشتر نبود. متاسفانه فرصتی برای جبران
نداشتم و آقای هوشمند حسابی مرا تنبیه کرد. این اتفاق باعث شد که حتی تا سال دوم راهنمایی، وقتی برای حل مسئله پای تخته میرفتم، دستم بلرزد و ترس وجودم را فرا بگیرد. اما در همان دوران بود که به مطالعه علاقه پیدا کردم. روزی یکی از آشنایان ما به نام دکتر هادی به منزل ما آمد. موقع رفتن دو کتابی که با خودش آورده بود را به من داد. این کار
دکتر تاثیر بسیار خوبی بر روی من گذاشت و باعث شد که من با مطالعه آن دو کتاب دلبسته مطالعه کتاب شوم. لذا آخر هر هفته به همراه برادرم یک روزنامه دیواری طنز درست میکردیم و اخبار فامیل را در آن می نوشتیم. از همان دوران نوجوانی عاشق کار بودم. مدتی با برادرم در بوفه سینما کوچ کار کردیم. بعد از آن هم مدتی همراه یکی از آشنایان مان که فروشنده نفت بود می رفتم و اسامی کسانی که به آنها نفت می فروختیم را در یک دفتر یادداشت می کردم. در سال 65وقتی 86ساله بودم شوهرخواهرم در رادیو تهران مجری بود، جام فوتبال رادیو
تهران را راه اندازی کردم و 34تیم به توصیه رادیو تهران در یک لیگ مسابقه محلات شرکت کردند . همان زمان تئاتر خیالبافی را راه انداختم با وجود خجالتی بودن بسیار در اجرای نمایش
درخشیدم. اوایل انقلاب علاقه ام به تدریس و حفظ استقلال مالی باعث شد دست به تدریس خصوصی بزنم و توانستم به یکی از آرزوهای کودکیم که معلمی بود برسم. مدتی هم موتور خریدم و رویش نوشتم: موتور تاکسی. با این وسیله مردم را از میدان نامجو تا میدان مولوی می بردم. خلاصه در کنار تحصیلم از هر فرصتی برای کسب درآمد استفاده می کردم. در 88سالگی گران ترین معلم خصوصی شهر تهران بودم و شاید تنها معلمی بودم که راننده داشت. من همیشه دوست داشتم ادامه تحصیل بدهم. برای همین در کنکور تربیت معلم شرکت کردم و خوشبختانه قبول هم شدم. پس از آن در دانشگاه علامه طباطبائی رشته علوم ارتباطات و روزنامه نگاری را به پایان بردم و بعد در رشته روانشناسی ادامه تحصیل دادم.
موسسه حلت را در دو طبقه و با بیست کلاس افتتاح کردم که در آن به تدریس تندخوانی و بین آنها کلاس های تکنیک موفقیت پرداختم. کلاس های ما سروصدای زیادی کرد و باعث
شد که برای سخنرانی به شهرهای مختلف سفر کنم. فکر انتشار «مجله موفقیت» در سال 1374به ذهن من رسید و در شهریور 1377با اخذ مجوز، انتشار آن را شروع کردم. باید در روز
تولدش، متولد میشد؛ یعنی در همان دهه هفتاد با همه پیچیدگیها و شرایط خاصی که به آن زمان نسبت داده میشود، وقت تولد مجلهای شبیه موفقیت فرارسیده بود. کاری که من انجام
دادم، پذیرش ریسک و یافتن جرات پروراندن این ایده در ذهن خودم و خلق این رویا ابتدا در خیالم و سپس پیگیری و مداومت خستگیناپذیر برای تبدیل این رویا به واقعیت بود. اگر من
موفقیت را به دنیا نمیآوردم، یکی دیگر این کار را میکرد. موفقیت منتظر بود تا فردی سختکوش و مصمم آن را آشکار سازد و به نظر میرسد که در آن زمان خاص قرعه به نام «احمد
حلت» افتاد. در طول راه روزهای سرد و سخت بسیار داشتیم؛ اما همواره با این جمله خودم را از بن بست نجات می دادم: باید راهی باشد، باید راهی باشد. امروزه مجموعه موفقیت با بیشترین کارمند در حوزه مطبوعات و بنیاد سخنرانان حرفه ای اکنون به آموزش تربیت مربیان انگیزشی
می پردازد و ده ها مربی انگیزشی اکنون در سراسر کشور به نوعی از دوره های موفقیت الهام گرفته اند .
موفقیت یک جاده است، نه یک مقصد. موفقیت یک شیوه زندگی است، نه جایی که قرار است به آن برسیم! درواقع سبک زندگی، شیوه تفکر و حتی نحوه مدیریت هیجانها، احساسات و
کنترل رفتارهاست که میان افراد تفاوت ایجاد میکند. موفقیت کت و شلوار نیست که بپوشی و احساس کنی که صاحب آن شدهای، موفقیت یک روح است که وقتی وارد کالبد و جسم تو
میشود، تو را از یک فرد معمولی به شخصی تبدیل میکند که در تمام عرصههای زندگیاش به کمتر از موفقشدن راضی نمیشود.
موفقیت را با معیارهای مالی و مادی نمیتوان اندازه گرفت. به نظر من بهترین محک سنجش موفقیت فرد، خود اوست. درحقیقت میزان رضایتمندی فرد از خود و زندگیاش و نیز میزان
لذت بردن از لحظهلحظه زندگی، حتی وقتی در حال تلاشی سخت و دشوار است، موفقیت و سعادتمندی فرد را مشخص میکند.
خودم شخصا زمانی احساس کردم ساکن دنیای موفقیت شدهام که بهجای تمرکز روی مشکلات، روی خلق راهحلها متمرکز شدهام! وقتی شما به سطحی از اقتدار و توانمندی ذهنی
و هیجانی و از همه مهمتر انسجام روانی برسید که بهمحض برخورد با مشکل، بلافاصله دنبال راهحلی برای عبور از آن بگردید، آن زمان حسی عمیق و عظیم از رضایتمندی و شادی و
انبساط خاطر شما را فرا میگیرد که توصیف این کیف و حظ را فقط آنهایی درک میکنند که خودشان تجربه کرده باشند. این حس عمیق، همان حس موفقیت است.
جوانان سرزمینم از فضای مجازی، اینترنت و پیشرفت روزافزون این حوزه می توانند فرصت های بسیاری را شکار کنند. فقط بخاطر داشته باشند وقتی تصمیم درست گرفتند هرگز
تردید نکنند. تردید ها به ما خیانت می کنند.
نظرات