گل مر بحری مدیرعامل گروه شرکت های آتنا

گل مر بحری مدیرعامل گروه شرکت های آتنا
تیر 13, 1399
522 بازدید

گل مر بحری مدیرعامل گروه شرکت های آتنا صنعت IT   تابلوی افتخارات کارآفرین برتر سال در حوزه IT از انجمن ملی زنان کارآفرین- 1391 لوح تقدیر از سازمان نظام صنفی رایانه ای- 1392 تندیس بهترین کانال فروش از کنفرانس سالانه کسپرسکی-1392 لوح تقدیر از دومین دوره چالش نوآورانه-1393 تندیس بهترین وب سایت سال از […]

گل مر بحری

مدیرعامل گروه شرکت های آتنا

صنعت IT

 

تابلوی افتخارات

کارآفرین برتر سال در حوزه IT از انجمن ملی زنان کارآفرین- 1391

لوح تقدیر از سازمان نظام صنفی رایانه ای- 1392

تندیس بهترین کانال فروش از کنفرانس سالانه کسپرسکی-1392

لوح تقدیر از دومین دوره چالش نوآورانه-1393

تندیس بهترین وب سایت سال از فستیوال وب ایران- 1393

تندیس بهترین شرکت از کنفرانس سالانه کسپرسکی-1393

فعالیت ها و سمت ها

عضو هیات مدیره سازمان صنفی رایانه ای تهران

عضو اتاق بازرگانی تهران

استادیار دانشکده کامپیوتر دانشگاه علوم و فنون مازندران

 

بانوی امنیت سایبری

تیر ماه 1363 در تهران و به همراه خواهر دوقلویم به دنیا آمدم. خانواده ای بسیار جوان داشتم. پدر و مادرم هنگام تولد ما 23 داشتند. پدر در حوزه برق و مادر در شرکت داروسازی فعالیت داشت. خواهر دو قلو داشتن خیلی خاص است. کودکی شاد و راحتی را گذراندیم. مادر از یک سالگی ما به کار برگشتند و ما در مهد کودک محل کار مادر می رفتیم. جز سال اول دبستان مابقی سالها بعد از مدرسه در خانه تنها بودیم که تقریبا این اعتماد کمتر در خانواده های آن زمان وجود داشت. سال های اول غذای گرم آماده بود و از سوم ابتدایی اجازه کار کردن با اجاق گاز را داشتم. پدر و مادرم معتقد بودند کودک باید مستقل باشد. جزو افتخارات من بود که مادر با اینکه کارمند بود در خانه کمبودی نمی گذاشت. در هفت سالگی موسیقی را شروع کردم و تا هجده سالگی ادامه دادم. سازم ویولن بود. وقتی ما وارد دوره راهنمایی شدیم، مادر هم ادامه تحصیل داد. چون قبل از بدنیا آمدن ما با انقلاب فرهنگی مواجه شد و نتوانست ادامه تحصیل دهد. در سال 74 پدر شرکتی در حوزه IT تاسیس کرد. پدر برای اولین بار تصمیم گرفته بود کارمند ارگانی نباشد و این نقطه عطفی برای ما بود. با توجه به اینکه پدر و مادر هردو کارمند بودند بنیه مالی قوی نداشتیم. هیچ حمایت مالی از خانواده هایشان هم نداشتند. بعد از گذشت سه سال، چون شرکت پدر در حوزه جدید خدمات پس از فروش سخت افزاری وارد شد، به بزرگترین شرکت IT در کشور تبدیل شد. این برهه زمانی در زندگی به ما یاد داد که ریسک پذیر، مستقل و به دنبال آرزهایمان باشیم. خیلی دوست داشتم همین الگو را ادامه دهم.

از سال اول دبیرستان خواستم کار کنم. تابستان همان سال تعدادی از فرزندان همکاران مادر در امتحانات مردود شدند و من به آنها درس می دادم. این اولین باری بود که دستم در جیب خودم رفت و با دستمزدم که نوزده هزار تومان بود یک انگشتر خریدم. تدریس خصوصی برای بچه های کوچک تر را ادامه دادم. به تشویق مدرسه وارد المپیاد ریاضی شدم. خانواده هیچ وقت اصرار به زیاد درس خواندن نداشت، به درست و خوب درس خواندن معتقد بود. به علایق ما احترام گذاشته می شد. به ریاضی علاقه داشتم و ادامه دادم؛ اما خواهرم به هنر علاقمند بود و گرافیک خواند. در دانشگاه رشته کامپیوتر را خواندم. کارشناسی نرم افزار را گرفتم. کارشناسی ارشد در رشته هوش مصنوعی دانشگاه علم و صنعت قبول شدم. به علت اینکه پدر الگوی کامل من بود به هیچ چیز جز کامپیوتر فکر نمی کردم. بعد از تحصیلم پدر خواست در شرکتش مشغول شوم اما من به دنبال استقلال خودم بودم و با یک گروه کار تحقیق بازار انجام دادم. بعد از ارشدم در سال 86 پدر شرکتی دیگر در حوزه امنیت اطلاعات که بسیار نوین بود تاسیس کرد. سال 87 به پیشنهاد پدر شرکت دومی را از گروه شرکتهای آتنا تاسیس کردیم که در حوزه آنتی ویروس ها فعالیت داشت. این اولین تجربه من در سن 25 سالگی به عنوان مدیرعامل شرکت بود. چالش بسیار بزرگی بود که یک دختر جوان بودم که وارد حوزه فنی شده است. افرادی که برای استخدام می آمدند بخاطر زن بودن مدیر عامل با ما همکاری نمی کردند. باید اول خود را به کارمندانم ثابت می کردم. هر هفته سه شنبه ها با پدر به بام تهران می رفتیم و پدر طول مسیر را به آموزش مدیریت و رفتار با پرسنل می پرداخت. در کنار این آموزش ها دوره های مدیریتی را گذراندم.

سال 88 موقعیت ازدواج پیش آمد و با استاد دوران کارشناسی ازدواج کردم.  همان ابتدا به ایشان گفتم کار، اولویت اول من است و آرزوهای بزرگی دارم. برای پا گرفتن شرکت تا دیر وقت کار می کردم. از مادرم یاد گرفتم کار نباید زندگی شخصی را مختل کند. بدین گونه دو شخصیت کاملا متفاوت در محل کارم و منزل دارم و سعی کردم در خانه بعنوان یک زن چیزی کم نگذارم.

بعد از مدتی تصمیم گرفتیم کانال نمایندگی در حوزه امنیت ایجاد کنیم که برای اولین بار در کشور بود. این چنین بود که بعد از دو سال ما بزرگترین کانال نمایندگی در کشور شدیم و جوایز زیادی در این حوزه از خارج از کشور به خاطر خلاقیتمان گرفتیم. چالش های زیادی در این راه داشتیم که دو تا از بزرگترین ها جهش دلار بود که با تصمیمات به موقع که گرفتیم توانستیم برقرار بمانیم. در حالیکه بسیاری از شرکت ها تعطیل شد و ما هم متحمل ضررهایی شدیم. خیلی سخت است که بعنوان یک خانم بتوانید مردانه تصمیم بگیرید. گاهی مجبور می شوید بین منافع و احساس تصمیم بگیرید. مهم ترین خصوصیتی که یک مدیر خانم باید داشته باشد، استفاده از هوش زنانه برای اجرای به موقع تصمیم درست است. نگاه شهودی خانم ها نگاه متفاوت به بیزینس را می سازد بر خلاف آقایان که نگاه دو دو تا چهار تا دارند. من توانستیم قدم هایی بردارم که اگر یک آقا بود انجامش نمی داد چون فکر می کرد بازده ندارد.

سال گذشته بچه دار شدیم و دوقلو پسر و دختر دارم. چون یک کارآفرین شرکتش را هم مانند فرزند می بیند از سه ماهگی فرزندانم به کارم برگشتم.  همیشه فکر می کنم مهمترین مسئولیت من به فرزندانم انتقال حسی است که نسبت به مادرم داشتم. به مادرم افتخار می کردم و هیچ وقت احساس نکردم جایش در کنار ما خالیست. برایم احساس قدرت بود که مادری دارم که از خودش ایده و هویت اجتماعی دارد و یک شخصیت مستقل در جامعه دارد نه یک شخصیت وابسته به نام همسر.

سال های 86 و 87 برایم بیشتر کلاس درس بود تا کارآفرینی. از زمانی که ایده کانال نمایندگی شکل گرفت حس کارآفرینی را پیدا کردم؛ چرا که به واسطه فعالیت ما 80 شرکت در جای جای کشورم مشغول بودند و ارتزاق می کردند. خیلی وقت ها دلی کار می کنیم. کسانی که با ما کار می کنند با اینکه مستقل هستند ما را جزو خانواده می دانند و ما هم آنها را خانواده می دانیم. این چیزی است که یک شرکت موفق را با یک شرکت معمولی تفکیک می کند.

از روزی که شرکت تاسیس شد مبنا بر این بود که خرجش را خودش در بیاورد و تا روزی ادامه می دهیم که خرجش از دلش در بیاید. اصلا تزریق مالی نداشتیم. شکستهای زیادی داشتیم. تحریم ها ما را درگیر کرد. نمی دانستیم فردا چه می شود. آیا اجازه کار داریم یا می توانیم از خارج مرزها وارداتی داشته باشیم و یا همکاری هایمان در آن سوی مرزها ادامه پیدا می کند یا نه. پدر همیشه می گفت قدمی را بردار که اگر اتفاقی افتاد بدانی می توانی آن را جبران کنی. با پس اندازم که 7 میلیون بود ماشینی خریدم که ناگهان موتورش از کار افتاد و یک ماه و نیم طول کشید تا بتوانم تعمیرش کنم چون پول نداشتم. در بحبوحه های اقتصادی 60 میلیون از پول ما را در بازار بالا کشیدند و ما با سختی ها و مشقت های فراوان توانستیم مقداری را پس بگیریم. بزرگترین شکست مالی من در شروع کار بود که یکسال تمام درگیرمان کرد. بعدها همان اتفاق ها باز افتاد اما من دیگر علم مقابله با این موضوع را داشتم و ضرری برایمان نبود. چون من خانم بودم جدی گرفته نمی شدم و با سختی های فراوان توانستم پروژه های بزرگی را بگیرم. دردناکترین اتفاقی که برایم افتاد در قوه قضاییه بود که تیم ما برای انجام پروژه ای به دادگستری مراجعه کردند، مدیر تیم مان خانم بود و متاسفانه قاضی با برخورد و الفاظ رکیکی که به خانم نسبت می داد تیم را از دفتر دادگستری بیرون کرد. مدیر تیم در اوج ناراحتی تماس گرفت و موضوع را انتقال داد. دلم می سوخت که آدم ها نه بخاطر توانمندی بلکه بخاطر جنسیت رد می شدند. تیم را قانع کردم و فرستادم دادگستری و پروژه را عملی کردند.

کسانی به دعای باران ایمان دارند که با خود چتر می برند. این مهمترین تعریف باور و ایمان است. هر روز مشکلات سخت تری پیش می آید اما چون باور دارم که رسالتم حفظ امنیت کشور است، هزینه زیادی دادیم اما پای باورمان ایستاده ایم. آرزوهای بزرگی برای خودم و جهان دارم. قشنگ ترین روز آن روزی است که خارج از بند کلمات محدود کننده مانند کشور، شهر و خانواده همه یکدیگر را یکی ببینیم. دلم می خواهد روزی کسب وکار بین المللی داشته باشم و در آن به تمام کشور سرویسی ارائه کنم که چرخی متفاوت تر از چرخ روزمره شان داشته باشند. دنیای دیجیتالی را امن ترین دنیا کنم و محصولی ارائه دهم که خارج از حد و مرز کشور و آدم های خاص بتواند برای همه این فضا را فراهم کند.

در کارآفرینی لازم است بدون هیچ دغدغه و شرط و شروطی کار را از خود بدانید. این نیاز هم هست که کاملا باز نگاه کنید یعنی اگر یک دو سه وجود دارد و همه دنیا آن را انجام می دهند فکر کنید که اگر یک سه دو انجام دهید نتیجه بهتری می گیرید همان را انجام بدهید. هنر این است که برای مسائل راه حل داشته باشیم و ایجاد ارزش افزوده کنیم.

پشتکار، الگوی استقلال و خستگی ناپذیری رمز موفقیت من است. حمایت های بی دریغ خانواده و تربیت درست  برایم بنیه قوی ساخت. اگر با دانش امروزم به عقب برگردم راه ده ساله را سه ساله می رفتم و مشاوره های بیشتری می گرفتم و بر روی نمونه های خارجی بیشتری مطالعه می کردم. باور داشتن و صبوری کلید موفقیت برای زنان است و این تفکر که مرد باشید تا کار مردانه کنید را از ذهن می اندازد.

 

برچسب‌ها:, , , , , , , ,