زهرا جلیل ثانی مدیرعامل شرکت بازرگانی مجلسی

زهرا جلیل ثانی مدیرعامل شرکت بازرگانی مجلسی
تیر 13, 1399
429 بازدید

زهرا جلیل ثانی مدیرعامل شرکت بازرگانی مجلسی بخش صنعت چاپ تابلوی افتخارات تندیس رهبر کارآفرینی از دانشکده کارآفرینی دانشگاه تهران- 1394 لوح تقدیر از اتاق بازرگانی تهران لوح تقدیر از اتاق بازرگانی اصفهان لوح تقدیر از اتاق بازرگانی گلستان لوح تقدیر از شهرداری منطقه هفت تهران به خاطر فعالیت های اجتماعی در منطقه لوح تقدیر […]

زهرا جلیل ثانی

مدیرعامل شرکت بازرگانی مجلسی

بخش صنعت چاپ

تابلوی افتخارات

تندیس رهبر کارآفرینی از دانشکده کارآفرینی دانشگاه تهران- 1394

لوح تقدیر از اتاق بازرگانی تهران

لوح تقدیر از اتاق بازرگانی اصفهان

لوح تقدیر از اتاق بازرگانی گلستان

لوح تقدیر از شهرداری منطقه هفت تهران به خاطر فعالیت های اجتماعی در منطقه

لوح تقدیر از اولین نمایشگاه بین المللی نقش آفرینی زنان در توسعه پایدار

لوح تقدیر از بیست و یکمین و بیست و دومین نمایشگاه صنعت چاپ و بسته بندی

فعالیت ها و سمت ها

عضو اتاق بازرگانی ایران و تهران

عضو انجمن حمایت از خانواده زندانیان تهران

 

بانوی صنعت چاپ

در هجدهم آذر 1328 در شیراز متولد شدم. در یک خانواده متوسط، خوب و تحصیلکرده بزرگ شدم. فرزند اول خانواده هستم. چهار خواهر و یک برادر دارم که در انگلستان زندگی می کند. پدرم نماینده چرخ خیاطی سینگر در شیراز بود.

در دوازده سالگی بنا به دلایل و شرایطی که در خانواده پیش آمده بود به تهران مهاجرت کردیم. ما بخاطر شکست مالی پدر خیلی از چیزها را از دست دادیم و زمانی که چهارده سال داشتم تصمیم گرفتم ترک تحصیل کنم و مشغول بکار شوم. اوایل ترک تحصیل بسیار ناراحت بودم ولی به واسطه یک آشنای قدیمی به تولید دارو معرفی شدم که دفترش در خیابان جمهوری فعلی و کارخانه در جاده قدیم کرج بود که در قسمت بسته بندی مشغول شدم. در تولید دارو مسئولیت پذیری را آموختم و اولین بار با کسب و کار آشنا شدم. در آنجا آموزش هایی داده می شد و حال که به گذشته فکر می کنم می بینم که چقدر آموزش ها موثر و خوب بودند. من در همان غذاخوری و سلف سرویس کارخانه، فاصله انسانی یک دکتر و کارگر ساده را دیدم. وقتی در صف غذا بودیم همه یکسان بودیم البته نه از نظر تحصیلات. دکتر، کارگر، منشی و کارمندان دفتری همه در پشت سر هم بودیم و این یعنی انسانها با هم یکی هستند و هیچ خط کشی بین انسانها نیست. احساس می کردم ما هم می توانیم مانند آنها باشیم. ما بسیاری از چیزها را در هنگام غذا خوردن از آنها یاد می گرفتیم؛ حتی کارگرها نحوه درست غذا خوردن را یاد گرفتند.

برادران خسروشاهی که کارفرماهای من بودند پدر پیری داشتند که گیوه می پوشید و ویلچرنشین بود و مطمئنا سرمایه آن کارخانه از او نبود. در طی سال وی را چندین بار در کارخانه می گرداندند و از کارشان برایش توضیح می دادند و این به من آموخت که پدر جایگاه خاص خود را دارد؛ حال اینکه تو هر چه می خواهی باش، پدر هم هرچه می خواهد باشد؛ برعکس امروزه که اکثر فرزندان برای مادیات پدر و مادرشان را قبول دارند.

من به صورت شبانه تحصیلاتم را ادامه دادم و بعد از تولید دارو در شرکتی که تولیدات کفپوش و کاغذ دیواری بود به عنوان یک حسابدار معمولی مشغول شدم. در سال 1348 به صورت کاملا سنتی و معارفه اقوام ازدواج کردم. همسرم در چاپخانه افست در چاپ کتاب های درسی مشغول بود. از آنجایی که بسیار کنجکاو بودم همیشه به کارشان سرک می کشیدم و در جست وجوی زیر و بم کارشان بودم. در نمایشگاه هایی که برگزار می شد با همسرم حضور می یافتم و تا حدودی دستگاه ها و ماشین های چاپ را می شناختم و این زمینه ساز کارآفرینی من شد.

در سال1350 برای تکمیل یک دوره تخصصی به مدت یک سال با همسرم به آلمان رفتیم. مدت هشت ماه در فرانکفورت ماندیم؛ چرا که چاپخانه ای برای چاپ کتاب قرآن که دربار ایران به آنها سپرده بود نیاز به فردی داشت که به فارسی مسلط باشد و همسرم برای این کار انتخاب شد. وقتی به ایران برگشتیم سمت جدیدی به همسرم دادند. قبل از اینکه به آلمان برویم همسرم در طی یک سال در افغانستان برای افغان ها آموزش صنعت چاپ می داد. ایشان در حوزه فعالیت شان یک فرد متبحر، پیشکسوت و کاردانی بود.

سال 1367 همسرم بازنشست شد و پسرم برای تحصیل در صنعت چاپ به آلمان رفت. در اواخر دوران تحصیلش من به این فکر بودم که به ایران برگردد و در پی زمینه سازی برای کسب و کارش بودیم. در سال های 73 و74  ابتدا دفتری برای واردات مواد اولیه صنعت چاپ با نام شرکت بازرگانی مجلسی تاسیس کردیم. شرکت تقریبا فامیلی بود. من، همسرم، پسرم و داماد خانواده در شرکت مشغول بودیم.

متاسفانه در کشور ما برای واردات نیازسنجی نمی شود و مردم ما تفکر جدید ندارند در پی کپی از دیگرانند و این امر باعث زمین خوردن همدیگر می شود. در سال های بعد به علت واردات زیاد مواد اولیه و دخالت ارگان هایی که مرتبط با حیطه کاری ما نبود برای ما بحران های مالی به وجود آمد. همسرم به جهت اعتبارش از شکست مالی واهمه داشت. اینجا بود که من تصمیم گرفتم به صورت جدی وارد حیطه کار شوم و راه حلی برای حل بحران مالی پیدا کنم.

من و خانواده ام در مدت سه سال تلاش های زیادی کردیم تا مشکلات مالی سرو سامان پیدا کند. در این سال ها خیلی از چیزها را از دست دادیم که اصلا برایم مهم نیست تا توانستیم به نقطه صفر برگردیم. من فکر می کنم همیشه اتفاقات نابهنگام بد نیست. در طول مدت بحران مالی هرگز دفتر را تعطیل نکردیم و همسرم را همراهی کردم. با وجود سختی ها و مشکلات شرکت به مداوم دایر بود.

از آنچه برای زندگی و خانواده ام گذاشته ام ناراحت و پشیمان نیستم. برای حفظ آنها لازم دیدم از مادیات و سرمایه های خود بگذرم. بسیار سخت و تلخ گذشت اما مهم این بود که اعتبارمان برجای بماند. از نظر من در این مواقع زن باید دو نکته را متوجه باشد؛ اول اینکه در هنگام بروز مشکل نباید مرد را سرزنش و مذمت کند و باید همراه باشد اگر زندگی را دوست می دارد و دوم مدیریت درست زندگی و گذشتن از خیلی چیزها که جزو واجبات زندگی نیست.

معتقدم مرد زودتر می شکند و زن بسیار مقاوم تر است. زن تحملش در سختی ها بیشتر از مرد است. این بحران دومین بحران مالی در زندگیم بود. نا گفته نماند در نوجوانی از پدر و مادر آموختم چگونه در سختی ها مدیر باشم و بتوانم گلیمم را از آب بکشم؛ چون دیدم و تجربه داشتم.

ما بعد از طی بحران دوباره در فکر رونق کسب و کار بودیم. لذا به فکر گسترش کارمان افتادیم. صنعت چاپ بخش های مختلفی دارد. بخش پیش از چاپ طراحی و لیتوگرافی ، دوم بخش چاپ و ماشین آلات مربوط به صنعت چاپ و بخش سوم پس از چاپ که همان بسته بندی و کارتن سازی است. چون بخش اول و دوم در بازار اشباع شده بود و نمایندگان فعالی داشت لذا با توجه به ضعف قسمت بسته بندی ما در بخش پس از چاپ و بسته بندی شروع به کار کردیم. برای شروع از هند دستگاه های سلفون کشی وارد کردیم و اعلام فروش دادیم. مشتریانمان اغلب جوانانی بودند که سربازی تمام کرده و بیکار بودند. به آنها آموزش می دادیم و نصف پول خرید را می گرفتیم و مابقی را وقتی شروع به کار می کردند. چون شرایط خرید آسان گذاشته بودیم بهتر می فروختیم و به طبع توانستیم کارمان را گسترش دهیم و دستگاه های دیگری از قبیل یو وی، جعبه چسب زنی، سیلک و کارتن سازی را وارد چرخه کردیم. در واردات این دستگاه ها اولین بودیم.

این اتفاق در واقع توانست ما را دوباره بسازد. پسرم اوایل فقط اهل مطالعه بود و از تجارت و ریسک چیزی نمی دانست؛ اما بعد آن بحران همه چیز عوض شد. وی مدت ده سال است که در چین مشغول واردات است؛ چرا که مشخص شده بود دستگاه های هندی نسبت به چینی بسیار ضعیف ترند و دستگاه های چینی بازار پسندتر هستند.

در سال 1384 شرکت چاپ مجلسی را تاسیس کردیم. من عاشقانه چاپخانه را دوست دارم. عاشق صدای دستگاه های چاپم؛ هنگامی که کاغذ های چاپ شده را بیرون می دهد. اما بعد فوت همسرم و سفر پسرم به چین، برای رفتن به چاپخانه که در خیابان ایران خودرو بود به مشکل خوردم و مجبور شدم واگذار کنم. از هر اتفاقی که در زندگی ام افتاده راضی و خوشحالم. چون پیامدش برایم مثبت و خوب بوده است. اگر آن بحران مالی در سال 74 پیش نمی آمد الان کارآفرین نبودم و روبروی شما ننشسته بودم.

دخترم استاد پیانو است. هنر تذهیب و نقاشی را ماهرانه دنبال می کند. دو نوه دارم که تمام زندگی ام هستند. ما در زندگی خیلی چیزها داریم که قدرشان را نمی دانیم خیلی خوشبختی ها داریم که به راحتی از آنها می گذریم. اگر بار دیگر هم به دنیا بیایم همین زندگی، همین پدر و مادر، همین همسر و فرزندان و حتی همین اتفاقات را انتخاب می کنم.

امروزه برای پیشرفت کار نباید نگاه جنسیتی داشته باشیم. طی تحقیقاتم در حوزه چاپ قریب به چهار هزار بانو مشغول هستند. من هیچ وقت منتظر حمایت مسئولان نبودم. یک گلایه از مسئولان دارم که چرا در این شرایط که کارفرمایان توان پرداخت حق بیمه کارکنان خود و مالیات بر ارزش افزوده را ندارند و آنها مجبور به تعدیل کارکنان و تعطیل کارگاه خود می شوند راهکاری برایشان نمی گذارند. مسئولان باید به این نکته دقت بیشتری داشته و با کارفرمایان و صاحب مشاغل همدلی و تعامل داشته باشند تا از بیکار شدن نیروهای شاغل جلوگیری شود. اگر دولت حمایت کند کارفرما نیازی نمی بیند نیروهایش را تعدیل کند.

 

 

 

 

برچسب‌ها:, , , , , , , , , , ,