
خجسته اسلامی نژاد (حسینی پور) رییس هیات مدیره انجمن حامیان کودکان کار و خیابان بخش آسیب های اجتماعی تابلوی افتخارات مقام مشورتی سازمان ملل Eco soc از 1395 تاکنون دارنده گواهینامه استاندارد SGS سوییس از 1390 تاکنون سمت ها و فعالیت ها عضو موسسان شبکه یاری کودکان کار و خیابان بانوی کارآفرین اجتماعی […]
خجسته اسلامی نژاد (حسینی پور)
رییس هیات مدیره انجمن حامیان کودکان کار و خیابان
بخش آسیب های اجتماعی
تابلوی افتخارات
مقام مشورتی سازمان ملل Eco soc از 1395 تاکنون
دارنده گواهینامه استاندارد SGS سوییس از 1390 تاکنون
سمت ها و فعالیت ها
عضو موسسان شبکه یاری کودکان کار و خیابان
بانوی کارآفرین اجتماعی
در تهران متولد شدم. پدر، بازرگانی تحصیلکرده بود. بیش از اینکه به مسائل اقتصادی بپردازد، به مطالعه و شرکت در جلسات فرهنگی می پرداخت. تک دختر خانواده و خواهر سه برادر بودم. کودکی بسیار خوبی داشتم. خوشحالم تک دختر و مورد توجه ویژه بودن، مرا به جهت منفی سوق نداد. این آگاهی را به من داد که همه آدم ها حق داشتن محبت و توجه را دارند. در جوانی متوجه شدم تنها چیزی که جبر کامل است، به دنیا آمدن است، بقیه ماجراهای زندگی در اختیار کامل ماست.
بعد از اتمام دوره تحصیلات دبیرستان به شهر وین در کشور اتریش سفر کردم. رشته مامایی را در وین خواندم. سال 1353 به ایران برگشتم و تا به امروز هیچ گاه نخواسته ام از ایران مرز پرگهر خارج شوم. کسی نمی تواند زمان و مکان به دنیا آمدنش را انتخاب کند. یک نوزاد با سه حق مسلم آزادی، محبت و سلامتی پا به این جهان باز می کند. البته طبیعت حق سلامتی را از بعضی کودکان گرفته است. مکان تولد به انتخاب نوزاد نیست و گاهی بچه ها در خانواده هایی متولد می شوند که حق مسلم محبت و آزادی را از دست می دهند. حال آنکه مرفه باشند یا فقیر فرقی ندارد. در خانواده مرفه به فرزندان پول هدیه می شود و می خواهند فرزندشان با پول به خوشبختی برسد که اشتباه محض است و خانواده فقیر هم ندارد که به فرزند هدیه کند؛ در دو حالت آزادی از کودک سلب می شود. سال 1373 به کنوانسیون سازمان ملل پیوستیم. در وین ماما بودم. نوزادان زیادی را به هنگام تولد از هر رنگ و نژادی لمس کردم. وقتی به ایران برگشتم با اینکه علاقه زیاد به حرفه ام داشتم به تخصص خودم نپرداختم؛ چرا که در کشور ما یک ماما به طور مستقل نمی تواند فعالیت کند و در نتیجه مجبور می شود دانش و تجربه اش را کاملا ارزان در اختیار پزشکان و متخصصان زنان و زایمان قرار دهد و درآمد خوبی ندارد.
سال 1379 فعالیت اجتماعی ام را شروع کردم. معتقدم ما انسانها در مقابل نعمت هایی که از سوی خداوند و طبیعت به ما عطا شده نسبت به جامعه دِینی داریم که باید ادا شود. صرف اینکه فقط گیرنده این نعمات باشیم و در مقابل چیزی ارائه ندهیم، تعادل دنیا بهم می خورد. کما اینکه این عدم تعادل در کشور ما مشهود است. متاسفانه توانمند هایمان در حوزه اقتصادی و قدرت به فکر خودشان هستند و منیت هایشان تمامی ندارد. اگر این من ها به ما تبدیل شوند و یک تعادلی در وضعیت جامعه ایجاد شود، اکثر مردم می توانند در یک رفاه اجتماعی یکسان زندگی کنند و صلح و آرامش را در کشور برقرار باشد. کار ما یک پدیده جدید در ایران بود. آموزش برای کودکان کار و خیابان کاملا نو بود. سال 1381 مجوزمان را در سطح ملی از وزارت کشور گرفتیم.
تا امروز چیزی که بتواند مرا از پای بیاندازد و یا شکستی که روح و جسم مرا بشکند و دیگر توان حرکت در راهم را نداشته باشم، وجود نداشته؛ اما ناکامی هایی در راه و مسیرم بوده است. با مشکلات و ناملایمات زیادی مواجه شدیم. کار ما بسیار جدی است اما برای حاکمیت، یک کار لوکس و جانبی است که برای وجه بین المللی خودشان حضور ما را در ظاهر پذیرفته اند. اصلا اعتقادی به تفاوت جنسیتی ندارم. هرگز به خاطر زن بودنم در اجتماع دچار مشکلات نشده ام. معتقدم که تعیین حد و مرز برای جامعه دست خودمان است. وقتی به وجودتان و کاری که انجام می دهید ایمان قلبی داشته باشید، صادقانه کار کنید و بدانید که هیچ چیزی از جنس مقابل کمتر ندارید، جامعه نمی تواند شما را تحت فشار قرار دهد. بانوانی زمین می خورند که خود را درجه دوم احساس می کنند. از لحاظ قدرت روحی روانی هیچ گاه خودم را کمتر از بقیه و حتی مردان ندیدم. گاهی در شرایطی مجبور به سکوت می شویم، اما این نشانه ضعف ما نیست بلکه عقل حکم می کند برای حفظ موقعیت سازمانی شنونده باشیم و سکوت کنیم، در این جاست که گوینده متوجه می شود میخ آهنی نرود در سنگ و این زنان، افرادی نیستند که به راحتی مغلوب شوند. تفکر، منطق و رفتار ماست که قدرت را در جامعه تعیین می کند.
ما توانسته ایم در 7 مرکز شرایط بسیار خوبی برای کودکان کار ایجاد کنیم. شروع کارمان سال 1383 و در یک اتاق 50 متری بود. در منطقه محروم آق تپه در حاشیه مهرشهرکرج استارت زدیم. دلیل انتخاب این محله مرکزیت پخش مواد مخدر در سطح کلان بود. ما در تلاش بودیم بدانیم که اگر در مکانی، فرهنگ جدیدی را وارد کنیم جامعه آن منطقه چه واکنشی در برابر آسیبهای اجتماعی نشان می دهد. مکانی که ما رهن کردیم با مواد فروشان مجاورت داشت. نا گفته نماند که آن روزها با چه مشقتها و تهدیداتی گذشت. از حضور ما در آن محله بسیار ناراضی بودند. اما ما تصمیم گرفته بودیم و در پی اجرای آن بودیم. حاصل این مقاومت های ما دور شدن موادفروشان از آن منطقه بود. چون متوجه خطر آگاهی ما شده بودند. بدین ترتیب اولین مرکز را پایه گذاری کردیم. طرح ایستگاه مهر را به سازمانهای متولی کودکان مانند بهزیستی و شهرداری ارائه دادم. این طرح برای پیشگیری از وضع موجود کودکان کار و خیابان در کشور بود که مورد قبول واقع نشد. بعد از آن خودمان دست به کار شدیم و یک فراخوان در محله دادیم. آموزش را به سبک مکتب خانه ای شروع کردیم.کودکان گاری های زباله گردی را در کوچه می گذاشتند و برای تحصیل و فراگیری دانش وارد کلاس درس می شدند. کمی کتاب و مدادرنگی فراهم کرده بودیم. این کلاسها به عنوان مرکز جذب کودکان عمل می کرد که بدانند آنها هم کودک هستند و کسانی به آنها توجه دارند. مداد رنگی، کاغذ، در زمستان یک استکان چای گرم و بیسکوییت و در تابستان یک لیوان آب خنک هست که از آن بهره ببرند. شرایط خاصی برای پذیرش این کودکان نداریم فقط دو شرط اساسی این است که؛ کودکان خودشان بخواهد آموزش ببینند و استانداردهای یونسکو که یازده آیتم (مهارت های زندگی) هست را باید یاد بگیرند و بهداشت فردی را کاملا رعایت کنند. تا زمانی که جا، نیمکت و ظرفیت داشته باشیم پذیرای کودکان هستیم. اسم خانه مهر سینه به سینه به خیرین رسید و بعد چند ماه تعدادی نیمکت برای خانه مهر تهیه شد. سیستم آموزشی ما عینا با سیستم آموزش و پرورش کشور مطابقت دارد. کتابها را بدون حمایت دولت تهیه می کنیم. تکیه ما بر پایه نیروهای داوطلب و خیرین نیک نام است. گزارشات شفاف علمی و مالی داریم. ما خدمات مالی به کودکان نمی دهیم فقط تمام نیازهای آنها را از طریق سیستم برآورده می کنیم.
تا دو سال گذشته فقط ریز نمرات به بچه ها داده می شد اما از دو سال پیش که طرح آموزش همگانی ارائه شد تعدادی از دانش آموزان خانه مهر با داشتن ریز نمرات در امتحانات مدارس کشور شرکت کرده و توانستند به مراحل بعدی آموزش قدم بگذارند و مدرک معتبر از آموزش و پرورش بگیرند. تنها مسئله این بچه ها این است که نمی خواهند در مدارس و با بچه های دیگر تحصیل کنند. فقط صرف امتحانات و داشتن مدرک برای مراحل بعدی آموزش به مدارس می روند.
به همه رویاهایم رسیدم. نه قدرت مالی دارم و نه منابع انسانی گسترده، هیچ ادعایی هم ندارم. در حد توانم آنچه که داشتم در طبق اخلاص برای گسترش و پیشبرد انجمن گذاشته ام. رویای من کم شدن تعداد این کودکان بود که خوشبختانه به واسطه این انجمن و مراکز مشابه تحقق پیدا کرد. ما در سالهای 79 تا 83 به سازمانهای متولی پیشگیری گسترش این کودکان در سطح جامعه را گوشزد می کردیم. برای اینکه کودک همیشه کودک باقی نمی ماند و به مرد و زن این جامعه تبدیل می شود. مورد بعدی اینکه این افراد به دلیل فقدان آموزش های باز دارنده نمی توانند وارد جامعه شوند، حاشیه نشین می شوند و افراد حاشیه نشین صرفا قاچاقی زندگی می کنند. نه آموزش نه بهداشت، نه خدمات رفاهی و نه درمان دارند. طرح ایستگاه مهر برای پیشگیری از گسترش این بچه ها بود. ما وقتی این مشکلات را دیدیم می توانستیم جلوی هجوم این آسیب را بگیریم؛ اما نشد. الان از مرحله بحران گذشته است و حاکمیت هم دیگر کاری نمی تواند انجام دهد. در کارهای اجرایی خودم به اهدافم رسیدم اما در سطح کلان از حوزه توان من خارج است.
کارآفرینی در توانمندسازی افرادیست که امکان رشد را در توانایی خود ندارند و یا به عبارتی آموزش مهارتهایی است که بتوانند با کسب درآمد از راه مشروع و سالم گذران زندگی کنند. من اگر به گذشته برگردم همین روند را ادامه می دهم. ولی اگر برمی گشتم خوشحال تر بودم که کودک کار و خیابان نداشتیم. هیچ وقت در ذهن ما این موضوع نبود که بچه های ایران زمین در این شرایط باشند. یکی از فعالیتهای انجمن حمایت کودکان کار و خیابان شناسایی افراد تحصیل کرده در مناطق آسیب خیز است. بعد از شناسایی آموزشهای لازم داده می شود و در فضای کاری مناسب یا فعالیتهای اجتماعی آنها را به کار می گیریم و در قبال کار حقوق لازم و مکفی را پرداخت می کنیم.
باور یک ویژگی است که در هر مسیری باید وجود داشته باشد. یک جوان که در ناسا کار می کند و یا یک فرد خلافکار به کارشان باور دارند که در راه خود ادامه می دهند. باور یک نقش پررنگ برای ایجاد انگیزه هست. تا باور نباشد انگیزه ای در آدمی شکل نمی گیرد. باور من این است که؛ هر آدمی در هر کجای دنیا نسبت به طبیعت و محیط زندگی اش وظیفه ای دارد. باور من این است که اگر انسانها تک به تک در هر کجای دنیا به خارج از وجودشان، خواسته هایشان و نیازهایشان فکر نکنند، دنیای امن و صلح آمیزی نمی شود. اگر هرکدام از ما خوب به اطراف مان نگاه کنیم و نارسایی ها را ببینیم و باور داشته باشیم که نقشی در برطرف کردن این نارسایی داریم آنوقت می توانیم حرکتی مثبت انجام دهیم. در تمامی این سالها نه به دنبال نام بودم و نه نان. همیشه خواستم در رضایت دیگران سهیم باشم. برکت کارم در صداقت و ایمان به کارم هست.
از تجربه خودم به جوانان عزیز این مرز و بوم می گویم. چشمانتان را باز کنید و یک متر فقط یک متر دورتر از وجود خود و جلوتر را ببینید. اگر چشمانتان را باز کنید می بینید در سه متر دورتر از شما کودکی را وادار کردند که در سرما بنشیند و کار کند. ناخوشایند هایی را در اطراف می بینید و سوالی در ذهن شما روشن می شود و به دنبال جواب یا راهی برای حل این مشکلات پیدا می کنید. جامعه اینگونه رشد می کند. اگر چشم مان را ببندیم و فقط جلوی پایمان را ببینیم هیچ چیز عوض نمی شود. راز موفقیتم را در مهربانی، اقتدار، صداقت و سلامت در کارم می دانم. امیدوارم روزی دنیا روی صلح را به خود ببیند.
نظرات