اسفندیار ایمان زاده (بنیانگذار شرکت تندیس و پیکره شهریار)

اسفندیار ایمان زاده (بنیانگذار شرکت تندیس و پیکره شهریار)
خرداد 24, 1399
902 بازدید

اسفندیار ایمان زاده بنیانگذار شرکت تندیس و پیکره شهریار بخش: حجم سازی و معماری تابلوی افتخارات: – دریافت لوح تندیس کارآفرین برتر ملی در جشنواره کارآفرینان برتر ملی – کارآفرین برتر در جشنواره امیرکبیر از طرف سازمان کار و آموزش فنی و حرفهای استان تهران – کارآفرین برتر در جشنواره قهرمانان صنعت – کارآفرین برتر […]

اسفندیار ایمان زاده
بنیانگذار شرکت تندیس و پیکره شهریار
بخش: حجم سازی و معماری
تابلوی افتخارات:
– دریافت لوح تندیس کارآفرین برتر ملی در جشنواره کارآفرینان برتر ملی
– کارآفرین برتر در جشنواره امیرکبیر از طرف سازمان کار و آموزش فنی و حرفهای
استان تهران
– کارآفرین برتر در جشنواره قهرمانان صنعت
– کارآفرین برتر در دومین جشنواره شیخ بهایی از طرف وزارت علوم، تحقیقات و فناوری
در سال 4831و دریافت تندیس زرین این جشنواره از وزیر علوم و تحقیقات
– دریافت نشان لیاقت
WIPOاز سازمان ملل
– برگزیده به عنوان پاسدار نمونه میراث فرهنگی در اولین همایش ملی میراث فرهنگی و
نسل سوم در سال 4834
– انتخاب به عنوان صنعتگر نمونه دستی از طرف سازمان جهاد کشاورزی استان تهران در
4831 سال
– دریافت تقدیرنامه از پژوهشکده زبان و گویش میراث فرهنگی
– دریافت رضایتنامه از انجمن محققان دانشگاه هاروارد به دلیل اجرای موفقیت آمیز
پروژهی مشترك این دانشگاه با میراث فرهنگی در خصوص قالببرداری و تهیه مولاژ
از کلیه کتیبههای دورهی پارتی در سراسر کشور و…
فعالیت ها و سمت ها:
– موسس و مدیرعامل شرکت تندیس و پیکره شهریار
– همکاری با دانشگاههای ایران در زمینه برگزاری کارگاههای آموزشی کارآفرینی
– عضو کانون متفکرین ایران
– عضو هیات امنای بنیاد فردوسی
– همکار در جهت کارآفرینی در ستاد مبارزه با مواد مخدر
– مجری طرح ایجاد باغ کتیبههای خطی ایران در مجموعه فرهنگی نیاوران

من در سال 4811در یک شهر مرز استان آذربایجان غربی به نام سلماس به دنیا آمدم. دوران دبستان را در مدرسه پهلوی سابق و دوران راهنمایی را در مدرسه ابن سینای سلماس گذراندم.
دوران دبیرستان را هم در مدرسه دکتر مصدق طی کردم که بعدها به دکتر بهشتی تغییر نام داد. فرهنگ آن منطقه به گونه ای است که همه در کار و تلاش هستند. من هم در چنین
خانواده ای متولد شدم. پدرم پیشه ور بود. از زمانی که توان کار کردن پیدا کردیم مشغول به کار شدیم. در دوران کودکی خرید و فروش میوه می کردم. از میدان میوه می خریدم و روی
گاری می فروختم. بارکشی می کردم. لوازم دست دوم خرید و فروش می کردم. جوجه ابتدا به صورت امانی می فروختم و بعد نمایندگی شرکت جوجه کشی را در سلماس گرفتم و مستقل
کار می کردم. با مطالعه ای که بر روی روش تغذیه جوجه ها برای جلوگیری از مرگ و میر آنها انجام دادم کارم توسعه پیدا کرد؛ بطوریکه تابستان سال بعد این کار را به برادرم سپردم و
خودم به شهر همجوار خوی رفتم. سال بعد آنجا را هم توسعه دادم و به برادر دیگرم سپردم و خودم به شهرستان ماکو رفتم. بدین ترتیب این چند شهر را در طول تابستان پوشش می دادیم.
می گویند که شغل از پدر به پسر می رسد؛ اما جالب است وقتی من به دانشکده افسری رفتم پدرم شغل مرا ادامه داد! کارمان به مرغداری کشیده بود و انبار و نیرو داشتیم.

در سال 4831به استخدام دانشکده افسری ژاندارمری درآمدم که در ادغام سال 4834به نیروی انتظامی تغییر کرد. من از دوران کودکی همیشه دنبال یک گمشده ای بودم. در آن روزگار ما
سه رفیق بودیم که همیشه با یکدیگر همراه بودیم؛ حتی در دوران جنگ. امروزه آن دو رفیق از مسئولان بلندپایه کشور هستند. همیشه دوست داشتیم مثمر ثمر باشیم. کاری کنیم که دیگران نمی کنند. من به این نتیجه رسیدم که در زمان جنگ می توانم یک نظامی خوب باشم اما در زمان صلح نه! لذا جذب حرفه مجسمه سازی شدم. من تصمیمم را گرفته بودم که هرطور شده این حرفه را یاد بگیرم. چون علاقه عجیبی به آن پیدا کرده بودم.
من در مدت یک ربع آموزشی که دیدم به صورت مهندسی معکوس یک واحد تولیدی را راه انداختم. آن زمان که این رشته را شروع کردم در هیچ کدام از دانشگاه های کشور رشته
مجسمه سازی نبود. هیچ مرکزی هم این هنر را آموزش نمی داد. کارگاه هایی هم که کار می کردند به صورت مخفیانه فعالیت داشتند و اجازه نمی دادند کسی وارد کارگاه شان بشود.
کمااینکه امروز هم برخی اساتید به همین شکل عمل می کنند. من مراحل مختلف این هنر مانند ایده پردازی، طراحی، مدلسازی، قالب گیری، تولید، پتینه کاری یا رنگ آمیزی و فروش را از نظر گذراندم و از آخر شروع به کار کردم! من رنگ کردن را آموزش دیدم و از همان شخص مجسمه های خام را می گرفتم و بعد از رنگ آمیزی تحویل
می دادم. در آن زمان من دو خانواده را اداره می کردم. یکی خانواده پدری و دیگری خانواده خودم. هیچ پس اندازی نداشتم. بنابراین توانایی خرید رنگ کیلویی یا گالنی برایم نبود. من داخل قوطی های فیلم عکاسی از همان شخص که مجسمه می گرفتم رنگ می خریدم. به این ترتیب برای من بسیار مقرون به صرفه بود. مجسمه های خام را به صورت چک های دوسه ماهه خریده و آنها را در زیرزمین منزلم رنگ می کردم. این روند را هر روز و شب به مدت دو سال ادامه دادم. بیشترین خوابم را در سرویس رفت و برگشت ستاد می کردم. از همان هفته اول شروع به بازاریابی کردم و به همه مغازه ها سر زدم. وقتی دیدم مجسمه ها فروش می روند یک مغازه 3متری اجاره کردم. با یک نیرو شروع کردم و به تدریج افزوده شدند تا جایی که در دوره ای 377نیرو داشتم. این حرفه را به صورت کار خانگی به خانم های خانه دار هم ارائه می کردم.
در سال های بعد توانستم همان کارگاه تولیدی که از آن مجسمه می گرفتم را بخرم. نیروهای کارگاه را هم حفظ کردم. سپس مراحل دیگر کار را هم در کارگاه آموختم. امروزه دیگر همه
کارهای مجسمه سازی در کارگاه این مرکز انجام می شود. در این شرکت چند برند معتبر شامل «مولاژهای باستانی»، «آرایه های باستانی»، «تندیس مشاهیر»، «یادمان»، «یازی» و
«آمای» داریم.
از طرف سازمان میراث فرهنگی در 44کشور جهان نمایشگاه آثارم را برگزار کردم که به شدت مورد استقبال قرار گرفت. ما به مثابه امانت دارانی هستیم که آثار مشابه سازی شده را به دست مردم می رسانیم. الان که با شما صحبت می کنم محموله بزرگی از انواع مجسمه به استان ارونچی چین که 177میلیون مسلمان دارد صادر می کنیم. آنها عاشق فرهنگ ایران هستند. مجسمه ای که ساخته می شود به همه زبان های دنیا سخن می گوید و نیاز به ترجمان ندارد! من هیچ کدام از آثارم را بدون مطالعه نساخته ام.
سختی در همه شغل ها هست. استمرار در شغل است که موجب موفقیت می شود. نباید منتظر بود که همه امکانات و شرایط کار فراهم باشد تا وارد بازار کسب و کار شد. حمایت دولت یک سراب است. هنگامی که به خودمان اتکا کنیم هرکاری ممکن می شود.

برچسب‌ها:, , , ,