فرشته محمودی مدیرعامل شرکت تعاونی تولیدی کیمیالنز

فرشته محمودی مدیرعامل شرکت تعاونی تولیدی کیمیالنز
تیر 13, 1399
1518 بازدید

فرشته محمودی مدیرعامل شرکت تعاونی تولیدی کیمیالنز بخش اُپتیک (تولید عدسی طبی)   تابلوی افتخارات دبیر اولین همایش کارآفرینی و اشتغال بانوان در استان البرز- 1389 لوح تقدیر از اجلاس تعاونی برتر زنان استان البرز در سالهای 1385، 1389، 1390 و 1391 لوح تقدیر از وزیر افغانستان در اجلاس OIC لوح تقدیر از مشاور وزیر […]

فرشته محمودی

مدیرعامل شرکت تعاونی تولیدی کیمیالنز

بخش اُپتیک (تولید عدسی طبی)

 

تابلوی افتخارات

دبیر اولین همایش کارآفرینی و اشتغال بانوان در استان البرز- 1389

لوح تقدیر از اجلاس تعاونی برتر زنان استان البرز در سالهای 1385، 1389، 1390 و 1391

لوح تقدیر از وزیر افغانستان در اجلاس OIC

لوح تقدیر از مشاور وزیر تعاون به عنوان شرکت تعاونی برتر و فعال در امور زنان

شرکت برگزیده اولین همایش بین المللی تعاون در کیش- 1390

لوح تقدیر زن صنعتگر برتر از استاندار تهران- 1390

دارنده گواهینامه ISO مدیریت از شرکت توف اینترست آلمان

کارآفرین نمونه صنعت، معدن و تجارت- 1396

سمت ها و فعالیت ها

مسئول گروه کارآفرینان استان البرز در سفر ریاست جمهوری به استان البرز

عضو هیات مدیره و بازرس انجمن ملی زنان کارآفرین 92-1391

عضو انجمن عالی نخبگان ایران

عضو هیات مدیره تنها تعاونی فراگیر ملی صنایع دستی استان البرز

عضو اتاق تعاون استان البرز از 1385 تاکنون

عضو اتحادیه عینک سازان و فروشندگان استان البرز و تهران

عضو کمیسیون تخصصی بازرگانی ایران و آفریقای جنوبی در اتاق بازرگانی ایران

 

کارآفرین کیمیا لنز

سال 1354 در اصفهان به دنیا آمدم؛ اما ساکن اهواز بودم. فرزند اول خانواده هستم. پدر بسیار سخت کوش و کارمند شرکت نفت بود. به خاطر شیمیایی ریه از شرکت نفت بیرون آمد. به کار ساختمانی مشغول شد. دوران نوجوانی و جوانی سختی را گذراندم. شاید یکی از دلایل موفقیتم زندگی در شرایط سخت جنگ بود. اتفاقاتی پیش آمد که جز کودکان خوزستانی آن را تجربه نکردند. آن روزها شرایط مدرسه سخت بود برای نوشتن باید دفترها را پاک می کردیم تا دوباره بنویسیم. ساعاتی از درس را در سنگر و گاهی سر کلاس بودیم. امکانات تحصیلی که در شرایط جنگ به وجود آمد که باعث شد «نه» گفتن و سماجت را یاد بگیریم و زودتر از سنمان بزرگ شویم. سخت کوشی، سماجت، پشتوانه در هر کاری را آموختم. حتی عروسکهای ما پوکه منور و اسباب بازی هایمان متفاوت از بقیه بچه ها در شهرهای دیگر کشور بود. معمولا بازی هایی که دختر ها انجام می دادند را بازی نمی کردم. رهبری کودکانه گروه ها هم جزو آجرهای بنای موفقیتم بوده است.

هیچگاه درس را برای مدرک نخواندم، هرگاه احساس نیاز به رشته ای داشتم برای کسب دانش در آن برهه تحصیل کردم. درسم را تا اتمام کارشناسی که در رشته زیست شناسی بود در اهواز خواندم. بعد از اتمام کارشناسی سال 75 ازدواج کردم و به کرج آمدم. تا سال 1390 دیگر درس نخواندم. سال 90 فوق دیپلم کسب وکار و فوق دیپلم حقوق قضایی گرایش ثبت را گرفتم. بعد از آن کارشناسی مدیریت تبلیغات تجاری را گرفتم و اکنون حقوق زنان در خانواده را در مقطع ارشد می خوانم.

اولین کسب وکارم سال سوم دبیرستان بود. در کارگاه خیاطی خانم باخیش شروع به کارآموزی کردم. دوران دبیرستان روزهایی آموزش خیاطی می دیدیم. پدر کار کردن مرا قبول نداشت. به واسطه خانم باخیش پدر را راضی کردیم تا در کارگاه کار کنم؛ اما به شرط اینکه لطمه ای به درسم نخورد. همزمان با سال آخر دبیرستان کار می کردم. خیلی چیزها را از او یاد گرفتم. روزی به خاطر بیماری کارگاه نیامد و تمام مشتریان را راه انداختم. وقتی آمد و کارهای مشتری را تحویل شده دید بسیار تعجب کرد.

بعد از کارگاه خیاطی به کار پدرم سرک کشیدم. خواستم در کارگاه تولیدی تیرچه بلوک پدر مشغول شوم. پدرم شرطی گذاشت که اگر توانستم سه ماه کار کنم دیگر کار را دست بگیرم. اولین دختری بودم که در خوزستان و شرایط اجتماعی متعصب آن زمان، در کارگاه ساختمانی کار را شروع کردم. محیط کاملا مردانه بود. آنقدر جدی کار کردم که توانستم مجوز تولیدی تیرچه بلوک خیبر را بگیرم. بعد از شش ماه کلنجار رفتن توانستم مجوز بگیرم. مدیر آن سازمان می گفت: شما یک دختری و برو خیاطی کن و من هم در جواب گفتم شما کارگاه خیاطی آماده بده من کار می کنم. یک ماه از هفت و نیم صبح تا تعطیلی کارمندان در سازمان می نشستم تا نامه های لازم را دریافت کنم. روزی مدیر بخش صدایم کرد و گفت که من کم آوردم و مجوز را صادر کرد. ولی گفت مجوز را می دهم اما اگر نتوانستی و شکست خوردی کاری برایت انجام نمی دهم. همان مردی که به سختی مجوز داد بعدها جزو مشوقان من شد. در شرایط جنگ زده اهواز بیشتر کالاها و اقلام کوپنی بود؛ از جمله سیمان. هر موقع حواله ای می دادند مرا مطلع می کردند. 20 کارگر مرد داشتم. یک قانونی تصویب شد که از کارگران افغان نمی توانیم استفاده کنیم. از جهاتی خوب بود و از جهاتی بد،  علیرغم میل باطنی بحرانی به وجود آمد که ظرف دو ماه جمعش کردم و بهترین تولیدات را داشتم. بعد از ازدواج اجازه کار کردن نداشتم و این برایم سخت بود. همسرم شرطی گذاشت که کار نکنم ولی هر کلاسی دوست دارم بروم. از کرج به تهرانپارس، شرق تهران برای آموزش در کلاس گل چینی می آمدم. بعد یک ماه گفت: حاضرم نزدیک منزل کار کنی اما تا تهرانپارس نروی. در همسایگی ما یک زیرزمین مخروبه بود که اجاره کرده بود تا خیاطی کنم. همسرم یاد نداشت که من کارهای ساختمانی انجام می دادم. با خرده پس اندازم آنجا را تمیز و باسازی کردم. به طوری که صاحب ملک بعد از دو ماه خواست دو برابر اجاره را بدهد تا پس دهم. یک سال خیاطی کردم اما برای کار ثابت و یکجا ماندن ساخته نشده بودم. با توجه به ارضا نشدن روحم از کارگاه به دنبال کار جدید رفتم. سال 1380 شرکت خیمه دوزان غرب را ثبت کرده بودم. کار پوشاک را از هر نوع که فکر کنید انجام دادم. روزی با سپاه قرارداد بستم تا چادر مسافرتی بدوزم. گاهی برای تعهداتم سه شیفت را کار می کردم. همسرم در کار تولید عدسی و اصلاح دید بود و در کارگاه کوچکی که در حیاط خانه مادری خود کار می کرد. پیشنهاد وام را دادم تا کارگاه را بزرگ کنیم. اما قبول نکرد. جواز کسب را به نام خودم گرفتم و برای وام اقدام کردم. اولین جواز کسب را سال 79 در حوزه عینک گرفتم. سال 83 و 84 عدسی های متحد الشکل یا ته استکانی را به صورت عدسی های فشرده تولید کردیم. هنوز هم تنها تولید کننده عدسی هایی با نمره بالا تا مثبت و منفی چهل در ایران هستیم. خوشحالم که به شفاف و بهتر دیدن مردم کمک می کنم. کارگاه ها را به کارخانه تبدیل کردیم. سال 85 شرکت کیمیا لنز را به صورت رسمی ثبت کردیم. تعاونی، کار جمعی را بهتر یاد می دهد. با خانواده صحبت کردم و تعاونی خانوادگی راه انداختیم. اولین وام را سال 86 گرفتیم. زنان را قبول نداشتند و می گفتند: سند از کجا می آوری. توانستیم کار را گسترش دهیم و پیشرفت داشتیم. در دوران خوب کاری، ناگهان همسرم دچار خونریزی معده شد و سه ماهی را از کار فاصله گرفتیم. مغز متفکر مجموعه همسرم است. فوق العاده باهوش است. نبودشان مجموعه را دچار سختی هایی کرد. به خاطر آلودگی محیط زیست باید به شهرک صنعتی اشتهارد منتقل می شدیم. با انتقال به شهرک صنعتی مشکلاتمان زیاد می شد. رفت و آمدها برای کارکنانم بسیار سخت می شد. امکانات بسیار کم بود. رفتن هر کدام از نیروها باعث لوث شدن کارم می شد. سال 87 همایشی در حوزه صنعت برگزار شد. دقیقا روز تولدم بود که وزیر صنعت را در آن همایش دیدم. از او خواستم کادویی برای تولدم بدهد و مجوز ادامه کار در شعاع را می خواستم. با اصرار زیاد توانستم مجوز را بگیرم و کارم را از خطر نجات دهم. به شهرک صنعتی سیمین دشت که خیلی نزدیک بود رفتیم. اولین کسی که در شهرک مجوز تولید و پروانه کسب گرفته بود من بودم. بعد آن جزو مصوبه دولت شد.

ضربه های بسیاری خوردم. تهدیدات زیادی در مسیرم بود. متاسفانه عینک مافیای بزرگی در کشور دارد. من به پاس زحمات وزیر برای اخذ مجوز در وزارت صنعت معاینه رایگان گذاشتم. تمامی مراحل اپتومتری و ساخت و تحویل عینک را در همان محل انجام دادیم. تنها تولید در کشور جوابگوی اقتصاد نیست؛ لذا خدمات و فروش را هم در کنارش شروع کردیم. عدسی نمره 17 را که از کارخانه با قیمت چهل هزارتومان پخش می کردیم با قیمت نهصد هزار تومان به دشت مشتری رسیده بود. این موضوع فکر فروش عینک را در سرم انداخت. دردسرها بیشتر شد چون خلاف مسیر بقیه پیش می رفتم. ارزان فروشی را قبول نداشتند. به خاطر دخالت در امر پزشکی دادگاهی شدم. به هر بهانه مانع کارم می شدند.

همیشه یک نصیحت دارم که به دنبال کامل کردن اطلاعات باشیم. اگر از تمام قوانین و مصوبات مطلع باشیم کسی نمی تواند مانع بماند. کشور به این صنعت نیاز جدی دارد. به زودی فروشگاه های زنجیره ای عینک را به صورت ملی اجرا می کنم. اسم کیمیا لنز را به خاطر دخترم کیمیا انتخاب کردم. سال 79 دخترم به دنیا آمد. باعث دو برابر کردن تلاشم بود. دختری کاملا توانمند و خودساخته است.

کارآفرینی نباید حتما ایجاد شغل باشد. کارآفرینی، خلق ایده و کمک کردن برای ایجاد شغل است. شجاعت، جسارت، توانمندی، خستگی ناپذیری و سخت کوشی از ویژگی های کارآفرینی است. تفاوت عمده کارآفرینان با بقیه در نشنیدن کلمه «نه» است. نه را خیلی می گویند اما نمی شنویم و به راهمان ادامه می دهیم. کارآفرین بودن از ژن فرد است.

هر وقت هر چیزی را خواستم به دست آوردم. تنها آرزوی من آزادانه تر کار کردن زنان کشورم است. تلاش می کنم در هر نقطه ای که قرار می گیرم به نفع همه مردمم باشد. موفقیت یعنی رضایت از خود؛ موفقیت می تواند برای هرکسی متفاوت باشد اما در هر جایی که باشیم رضایت از خود مهم تر است. تا چیزی را باور نداشته باشیم نمی توانیم انجامش دهیم. همیشه تا چیزی را به دست نیاوردم از پا ننشستم. دست دهنده همیشه گیرنده است. این جمله پدرم همیشه سرلوحه کارم است. هر جایی احساس کردم می توانم موثر باشم قدم برداشتم. دعای خیر پدرم و آموخته های من از او که در هیچ کتابی نوشته نشده برکت راهم است. تلاش مکرر و اینکه هر چند بار که خم شدی دوباره کمر راست کنی از آموزه های پدرم است. پدر پشتوانه بزرگی است. حتی در کلمه هم پدر بزرگ است. اگر به گذشته برگردم همین راه را با پشتکار بیشتر و اشتباهات کمتر ادامه می دهم. چون تولید نوعی زایش است مقدس به شمار می آید. تولید کنندگان یا عاشق اند و یا دیوانه.

از نقطه صفر شروع کردن کار سختی نیست. کافیست فقط پایتان را روی پله بگذارید، بقیه پله ها خودشان پدیدار می شوند. اگر بام را هدف ببینید برای رسیدن به آن بالا می روید و این کار سختی نیست. اگر شروع کردن با پشتکار همراه باشد به هدف رسیدن را در پی دارد.

برچسب‌ها:,